خانه ی دوست هسته علمی ادبیات دانشگاه مازندران
| ||
|
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید. پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت. اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد. استاد در جواب گفت: این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.
نظرات شما عزیزان: [ چهار شنبه 16 فروردين 1391
] [ 12:45 ] [ amir ] |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |