خانه ی دوست هسته علمی ادبیات دانشگاه مازندران
| ||
|
آن قدر از مقابل چشمش رد شدم تا عاقبت ستاره شناسی بلد شدم منظومهای برابر چشمم گشوده شد آن شب که از کنارش آرام رد شدم گم بودم از نگاه تمام ستارگان تا این که با دو چشم سیاهش رصد شدم شاید به حکم جاذبه، شاید به جرم عشق در عمق چشمهايش حبس ابد شدم دیدم او را در آینه و مثل آینه من هم دچار- از تو چه پنهان؟! ـ حسد شدم شاعر شدم همان که او را خوب میسرود مثل کسی که مثل خودش میشود شدم در حیرتم چگونه، چرا در نگاه او دیروز خوب بودم و امروز بد شدم؟
نظرات شما عزیزان: [ چهار شنبه 16 فروردين 1391
] [ 12:45 ] [ amir ] |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |