خانه ی دوست هسته علمی ادبیات دانشگاه مازندران
| ||
|
صاعقه ها زمین را به آسمان می دوختند. سیل از بلندترین نقطه ی کوه بالا می رفت. ((پشیمانم پدر... ؛پشیمان... .)) پدر روی عرشه بود. صدا به صدا نمی رسید. حیوانات رم کرده بودند. کشتی از کنار بلندترین نقطه ی کوه گذشت. نظرات شما عزیزان: [ چهار شنبه 16 فروردين 1391
] [ 12:45 ] [ amir ] |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |