لوگوی سه گوش

 خانه ی دوست

خانه ی دوست
هسته علمی ادبیات دانشگاه مازندران
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
">پیراهن های خدا
">عکسهای دیدنی از بناهای تاریخی
">عکس های حسینی ">امام حسین (ع) از دیدگاه دکتر شریعتی ">السلام عليكَ يا ابا عَبداللهِ ">اسرار سعادت ">قافله کربلا ">محرم ">محرم ">آداب محرم
پيوندهای روزانه

یکی از متن های شرکت کننده در همایش طنز

خانم فتحی(دانشجوی علوم سیاسی)

آن روز نوبری بود برای خودش... آدمیزاد حداقل از نوع دانشجو اش هیچ وقت فکر نمی کند که همچین اتفاقی بیفتد آنهم در دانشگاه...

روزی که ما مشغول نیوشیدن درس و غرق در آن بودیم!!! متوجه زمزمه هایی شدیم. اولش زیاد محل نگذاشتیم اما واقعیت داشت٬ بــــــــله!!!

چیزی در کلاس ما مشغول جولان بود. البته لازم نبود تا ما برای شناسایی اش به خودمان زحمت بدهیم چون خواهران عزیز دانشجو موقعی جیغ می کشند که چه ببینند؟ بله٬ آفرین. موجوداتی از قبیل: 1.ســـــــــــوسک 2.مارمولـــــــــــک 3.مــــــــــــوش.پس گزینه ها به سه مورد محدود می شد. اما وقتی یکی از دانشجویان محترم و شریفمان به بالای صندلیشان صعود کردند٬ برایمان مسجل شد که گزینه سوم درست است. موش بیچاره ی از همه جا بیخبر که در عمرش هم فکر نمی کرد روزی در کلاس سیاست خارجه حضور به هم برساند و ته تهش مثلاً رفته باشد مدرسه موشها٬ ناخواستهبه کلاس ما تشریف فرما شده بود.

اگر شما به طور سرزده آن هنگام سعید٬ به کلاس پور شور و نشاطمان می امدید شاهد لنگ های از زمین فاصله گرفته ی بچه ها بودید. اصولاً این جور موقع ها برادران گرامی سعی بر آن دارند تا خود را نترس نشان داده و احیاناً با تکرار این شعار در ذهنشان که پسرها شیــرن مثل شمشیــرن(؟) و یا با مزاح کردن٬ بگویند که نترسیده اند٬ حالا ما که خودمان می دانستیم پشت این شوخی ها٬ ترسی ناگفتنی جوابیده بود. در این شرایط منحصر به فرد یکی از هم کلاسی های عزیزم پیشنهاد داد که از گربه ی سلف !!! کمک بگیریم.حالا ما آن موقع گرم بودیم نفهمیدیم که عمق فاجعه تا کجاست؟! اما بعش پی بردیم که عجب اکوسیستم جذابی در دانشگاه راه افتاده.

استادمان بالای سکو ایستاده بودند و احیاناً احساس امنیت می کردند آنهم به وفور و البته مستأصل از اینکه با این همه دانشجوی موش دیده چه کار کنند؟ اما این قضیه مثل سریال های ایرانی ختم به خیر ش و با حضور مقتدرانه ی آقای حیدری ٬ مهمان ناخوانده مان _موش _ به بیرون از کلاس راهنمایی شد و موش بیچاره برای اولین و آخرین بار بود که به دانشگاه امد و حتی فرصت شرح این موضوع شگرف را  برای دوستانش پیدا نمی کرد.

استاد محترممان که با خونسردی نه تمام شاهد قضایا بودند بعد از آنکه جو کلاس آرام شد٬ شروع کردند به درس دادن اما ما درس مهمری گرفته بودیم و آن این بود که نباید در دانشگاه مازندران از چیزی ترسید بلکه باید به آهنا عادت کرد. چون ممکن است روزی همان چیز( موش مذ کور) ٬ قصد جیمز باند بازی در کلاس شما را داشته باشد و از قبل هم هماهنگ های لازم را نکرده باشد.

نتیجه ی اخلاقی اش اینکه : آمدیم دانشگاه شجاع بار آمده و در شرایط سختی که پیش روی ما و یا حتی روی زمیــــــــن کلاس ها اتفاق می افتد٬ آب دیده شویم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 16 فروردين 1391 ] [ 12:45 ] [ amir ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

جدیدترین و زیباترین قالب های وبلاگ لوکس بلاگ و بلوگفا
آرشيو مطالب
امکانات وب

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 130
بازدید کل : 66456
تعداد مطالب : 289
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1


parsskin go Up

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ