خانه ی دوست هسته علمی ادبیات دانشگاه مازندران
| ||
|
رسيدن به پيشاني روزگار صبر بلندي ميطلبد و گونهاي تصميم كه لاجرم در نهاد خود گريزي از ترس و لرز نيست. كار به پايان نميرسد حتي اگر با فراغ بالي تمام نوشتهاي رادو صد چندبار وانويساش كرده باشيم و روي فضا احاطهاي در خور داشته باشيم، باز هم شيوع ترس و لرز مثل ضربان تيز تك قلبمان گاه به گاهي سرك ميكشد. گفتيم تصميم و اصلا وجداني كردن امر نوشتن به نوبه خود دست كمي از فوبيا اين پرهيز بيمار گونه نوشتن ندارد. چرا ندارد؟ براي من حتي نوع قلمي كه به كاغذ ميسرد و جوهر ميتراود و حتي اندازه و ظرافت كاغذ كه بيواسطه مفعول است، چشمهاي از شگردهاي نويسندگي است. اعصاب خراب هنگامي نازل ميشود كه از زه زني قلم و كاغذ بيظرافت شكايت كنيم، اين نابهنجاري را به هيچ وجه نميتوانم بپذيريم چه رسد به درك آن. اين را هم اضافه كنم گاه پديد ميآيند لحظاتي كه خوشتر دارم به پنهان كاري عجيب و نابهنجارانهاي تن دهم كه بسيار هم مطبوع است، پشت پاكتهاي سيگار شعر بنويسم و اين لحظات نوشتن را با هيچ زماني عوض نكنم. نظرات شما عزیزان: [ چهار شنبه 16 فروردين 1391
] [ 12:45 ] [ amir ] |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |