خانه ی دوست هسته علمی ادبیات دانشگاه مازندران
| ||
|
رضا رهگذر نقد مجموعه داستان«مهتاب»،نوشتهء زهرا زواریان اولین نکتهای که در این مجموعهء 141 صفحهای1-با حروف درشت کتابهای نوجوانان -جلبنظر میکند،فقدان«داستان کوتاه»در معنی فنی کلمه است: (مستی بود یا نبود)،بیشتر«متنی شبه مستند»متأثر از متنهای برنامهء روایت فتح است که کوشیده است به بازسازی یک رویداد بپردازد؛و بیشتر مناسب استفاده در همین برنامه است. (م.مثل موشک)،حداکثر در حد یک انشا یا قطعهء احساسی دانشآموزان دختر دبیرستانیست.«مهتاب»و«تابوت»در حد یک طرح (Sketch) باقیماندهاند. «برایم قصه بگو»همنام،همبنیان ساختاری خود را از یک اثر بلغاری به نام«قصه»2،نوشتهء اورلین واسیف گرفته است.جالب اینکه،همانطور که آن نسخهء اصلی یک طرح قدری گسترش یافته است و نه داستان،«برایم قصه بگو»را نیز حداکثر میتوان طرحی دانست که اندکی گسترش یافته،اما باز تبدیل به«داستان»نشده است؛ همچنانکه«نجوای حریر»و«شیوای شکستنی تو»چنین حالتی دارد. «علامت،دل من است»پایانی داستانی دارد؛ اما در مجموع اگر بتوان با اغماض آن را«داستان» خواند،داستان تختی(مسطحی)ست.یعنی پیچ وخم و فراز و فرود لازم را ندارد.«نازآفرین»هم در حد«روایت داستانی یک رویداد»باقیمانده است.زیرا آنچه باعث ایجاد آن دگرگونی اساسی نهایی در این خانم میشود،در نوشته به تصویر کوشیده نشده است.درنتیجه،تحول مذکور،نتیجهء رویدادهای پیش از خود تلقی نمیشود.«افسانهء عشق»،بیشاز بقیه به«داستان»نزدیک شده است. با اینرو،این نیز پیرنگی تقریبا خطی دارد؛ و بخصوص پایان باز-باز بیضرورت و مخل- آن،به این مسئله بیشتر دامن میزند. در یک مقایسهء عمومی با داستانهایی که پیش از این مجموعه درباره دفاع مقدس به چاپ رسیده است،مجموعه داستان«مهتاب»چه در پیرنگ و چه نوع نگاه به جنگ تحمیلی،فاقد تازگی و برجستگی خاصیست که آن را برای یک خوانندهء پرمطالعه در این زمینه،جذاب جلوه دهد.تنها این موضوع که همهء آثار این مجموعه از نگاه یا زبان یک زن یا دختر بیان شدهاند یا آنکه به هرحال قهرمانان آنها از این جنساند، نوعی هماهنگی و وحدت در آن ایجاد کرده است. نگاه آن به دفاع مقدس هم،اگرچهقدری تلخ، اما در مجموع،روشن و متعهدانه است. اهتمام نویسنده به درون آدمها و کم توجهی او به بیرون و محیط اطراف آنان،خاصه با توجه به تجربهء اندک او از زندگی و انسانها،سبب یکنواختی و بیروحی این نوشتهها شده است. استفادهء افراطی و به شیوهء ابتدایی از تداعی، هنگامی که با برخی کش دادنهای مخل صحنهها همراه شده،بر خسته کنندگی این مجموعه افزوده است. نگارنده،خود،بیهیچ انگیزه و با دشواری تمام-بهعنوان یک انجام وظیفه-این کتاب را به پایان رساند. شباهت بسیاری از این آثار با یکدیگر در ساختار و پرداخت و حتی شخصیتها،به حدیست که انگار اینها همه از یک قالب-آن هم قالبی کلیشهای-درآمدهاند.که این امر بیانگر فقر تخیل و ضعف صناعتی نویسنده است.برای مثال،از میان ده نوشتهء این کتاب،جز آن دو اثری که گفته شد،یقیه اصولا قابلیت اطلاق نام «داستان»را برخود ندارند؛و چهار اثر که کاملا یا بیشتر یک طرح هستند تا داستان. تنها چهار اثر باقی میماند که در آنها،در انتها نسبت به ابتدا،چیزی تغییر میکند یا اتفاقی -اغلب کوچک-رخ میدهد.با این همه،در سه اثر از این چهار نوشته،از ابتدا زن قهرمان داستان، در انتظار یافتن چیزی یا آمدن کسی است.آنگاه بیآنکه در طول این مدت،فعالیت قابلتوجهی از او ببینیم،شاهد یادآوری یک سلسله خاطرات مربوط به گذشته در ذهن وی هستیم،که عمدتا نیز به شیوهای یکسان و یکنواخت-از میان شیوههای متنوع تداعی-صورت گرفته است.تا آنکه آن نقطهء پایانی فرا میرسد:در«علامت، دل من است»،زن هشت سال انتظار کشیده است تا آنکه جسد شوهر را مییابد. در«مهتاب»باز زن هشت سال است که در انتظار شوهرش به سر میآید.در«تابوت»،مادری پس از ده سال انتظار،جسد پسرش را مییابد.در «نازآفرین»،شوهر زن،بعد از هفت سال انتظار او،از اسارت برمیگردد.و... شیوه پرداخت هشت اثر از ده نوشته نیز یکی است.تو گویی نویسنده جز اینروش،شیوه دیگری برای این کار نمیشناخته است. لحن و نثر نه اثر از ده نوشته،تقریبا میتوان گفت یکی است.نویسندهکه ظاهرا تحتتأثیر نثر و لحن آثار خانم تجار است،میکوشد تا آثارش را با نثر و لحنی«شاعرانه»بنویسد.اما در نهایت، جز دستیابی به نثری فقط«ادبی»-که میدانیم بیشتر مناسب انشا و قطعه است تا داستان امروزی -موفقیتی در این راه کسب نمیکند؛که البته همین نثر نیز خالی از لغزشها و کاستیهای قابل توجه نیست. ضمن آنکه واقعیت نمایی این داستانها را بسیار پایین آورده است؛یا در مواردی،کار به بازیهای تصنعی و ناچسب با کلام کشیده است: «و سجاده را انداخت. سجاد را نشاند و گفت:«این ریحان را بده ریحانه.»(ص 8-17) برای تکتک موارد گفته شده،نمونههایی قابل توجه از خود داستانها هست.اما چون بنابر اختصار است،به همین مختصر،بسنده میشود. بهعنوان ختم کلام باید بگویم:خانم زواریان از شاگردان اولین دوره رسمی کلاسهای آموزش داستاننویسی حوزه هنری(سال 1365و1367) بود،که داستان دو را نیز با صاحب همین قلم گذراند.در پایان آن دوره،نگارنده به مجموعهای از آثار هنرجویان شاخص کلاس را در یک کتاب گردآورد و با نوشتن مقدمهای بر آنها،به چاپ رسانید در آن مقدمه ذکر شده بود که از برخی از هنرجویان،هنوز کار قابل چاپی شاهد نبودهایم. اما امیدواریم در آیندهء نزدیک-از کسانی که نامشان در همان مقدمه آمده بود-آثاری در این سطح دریافت کنیم.یکی از آن افراد خانم زواریان و دیگری آقای محمد جواد جزینی بود با سابقهای که از آن زمان از کار خانم زواریان داشتم،هنگامی که پس از حدود دوازده-سیزده سال این مجموعه را-برای شرکت در یک جلسه نقد حضوری3- از وی خواندم،آن را مایهء امیدواری نیافتم.به نظرم او بسیار بیشاز نوشتن و درگیرکردن خود در کارهای اجرایی،باید بخواند.دیگر آنکه،در چاپ آثارش سختگیری بیشتری به خرج دهد؛ و حتما قبل از چاپ،آنها را به محک نقد و نظر اهالی فن متعهدبرساند. پانوشت: (1).انتشارات مدرسه؛چاپ دوم 1380. (2)داستانهای کوتاه از نویسندگان بزرگ بلغار(پرستوی سفید)؛ترجمهء احمد فروزان؛انتشارات امیر کبیر؛چاپ اول 1355؛ص 123-128. (3).نقد ماهانه«بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس»با حضور نویسندهء این مجموعه،در بهمنماه 1380.
نظرات شما عزیزان: [ چهار شنبه 16 فروردين 1391
] [ 12:45 ] [ amir ] |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |