خانه ی دوست هسته علمی ادبیات دانشگاه مازندران
| ||
|
ماه من شنیده ام ، از زبان این و آن، مرد مال گریه نیست، گریه مال مرد نیست !!! هی سؤال می کنید ، روی گونه های تو ، اشک ها برای چیست؟ گریه مال مرد نیست!!! مرد عشق بی درنگ، مرد شکل پارسنگ، منظری بدون شرح، بیشه ای پر از پلنگ زن ولی همیشه اشک، معبد ملایمت، زن چقدر عاطفی ست، گریه مال مرد نیست!!! گرچه رنجمان به راه، گرچه زخممان عمیق، دستهایمان تهی ست، چند بار گفتمت چند بار گفتمت، در حضور دیگران، هی نمی شود گریست، گریه مال مرد نیست!!! ای تب گریستن، ای حریر بی کران، اتفاق ناگهان، افتخار بی امان! ابر گریه را بگیر، آه بغض من بمیر، اشکْ اشکِ من بایست، گریه مال مرد نیست!!! من که مرد نیستم، گور سرد نیستم، حسرت نهفته ی پشت درد نیستم با توام به من بگو، می شود چگونه ماند، میشود چگونه زیست؟ گریه مال مرد نیست؟ مرد بغض کرد و نه، مرد گریه نه نکرد، مردْ مردِ خسته بود از این سکوت هق هقی که می رسید جز تو هیچ کس که نیست، این صدا صدای کیست؟ گریه مال مرد نیست؟! مرد گریه میکند، هی گناه می کند، نیشخند می زند، اشتباه می کند زیر چتر مشکی اش، می زند به خود نهیب، گریه از تو منتفی ست، گریه مال مرد نیست!!! ابرها گریستند، چون که مرد نیستند، مثل رود زیستند، چون که مرد نیستند مرد سطر آخر شعر را چنین نوشت، همچنان که می گریست، گریه مال مرد نیست!!! محمدعلی رضازاده (فریدونکنار) نظرات شما عزیزان: [ چهار شنبه 16 فروردين 1391
] [ 12:45 ] [ amir ] |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |